خواستم بگویم طفلکی دل ...
اما چه بگویم که دلی نیست ...
خواستم بگویم طفلکی روح ...
دیدم آن هم نیست ...
خواستم بگویم طفلکی تو ...
دیدم تو هم نیستی ...
دیگر خواستم نگویم ... هیچ نگویم ... وقتی هیچ نیست ...

رفتی ؛
از " خواب و خیال "
" خیال " را گذاشتی برای من
و " خواب " را با خودت بـُـردی ...
فکر نکردی من این شب ها را
با " خیال " ِ تو
بدون ِ " خواب "
چگونه سر کنم ؟! ...

|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2